1392/12/27

چقدر حس بديه احساس خسران؛ اين كه بعد از ۲۰، ۳۰ سال، به زندگي خودت نگاه كني و ببيني راه رو كج اومدي، غلط اومدي؛ راهي كه برا هر گامش  -نه هر گامش، كه گام‌هاي اصليش- توقف كردي، فكر كردي و با وسواس تمام، گام بعدي رو برداشتي ...

چقدر حس بديه احساس گم‌شدگي؛ اين كه بعد از كلي پيمودن راه، حس كني از جايي سر در اوردي كه برات ناآشناست، كمترين شباهتي به اونچه انتظار داشتي نداره؛ هرچند برا شروع حركت، نقشه‌ها رو جمع كردي، نگاه كردي و از راه‌بلدها، راه رو پرسيدي ...

چقدر حس بديه احساس تحير؛ اين كه به يك چند راهي رسيده باشي و ندوني كدوم راه رو بايد انتخاب كني؛ و بدوني هر راهي كه انتخاب كني، گم‌تر مي‌شي در اين بيابان بي‌انتها؛ و هيچ راه‌بلدي پيدا نكني تا راه درست رو نشونت بده ...

چقدر حس بديه احساس سرگرداني؛ اين كه بدوني گم شدي، اما نه تابِ موندن داشته باشي و نه راهِ رفتن بلد باشي ...

چقدر حس بديه احساس گيجي؛ اين كه در ميانۀ راه، پيدا كردن راه درست چنان مشغولت كرده باشه، كه حتي هدف رو هم فراموش كرده باشي؛ ندوني قرار بوده به سمت چي حركت كني؛ ندوني چرا حركت كردي؛ و حتي فراموش كرده باشي مقصد قرار بوده چه شكلي باشد تا به دنبال نشانه‌هاش بگردي ...

چقدر، همۀ اين‌ها، حس‌هاي بديه؛ و چقدر بدتره اين حس كه هر چه برگردي و به عقب نگاه كني، نفهمي كدوم قدم رو اشتباه برداشتي، نفهمي كدوم دوراهي، راه رو اشتباه انتخاب كردي؛ و ندوني چقدر بايد به عقب برگردي تا بتوني راه درست رو انتخاب كني؛ و ندوني براي اصلاح راه، بايد برگردي يا پيش بري ...

از گوشه‌اي برون آ اي كوكب هدايت ....


در حال حاضر مطلبی وجود ندارد ...
مطلبی وجود ندارد ...
آرشیو موضوعی
ریز موضوعات
آرشیو ماهانه
در دست مطالعه
آمار وبلاگ
دفعات بازدید : 415838
تعداد نوشته‌ها: 134
تعداد دیدگاه‌ها : 130
ضمن تشکر از بازدید شما از متحیر؛ چنانچه اولین بازدیدتان از این وبلاگ می‌باشد، پیشنهاد می‌گردد ابتدا دربارۀ وبلاگ و دربارۀ من را مطالعه فرمایید.
با تشکر مجدد
آسدجواد
×

ابزار هدایت به بالای صفحه

X