مدتي اين مثنوي تأخير شد ...
كمتر از يك ماه پيش كتاب "كمي ديرتر" نوشته "آسدمهدي آقا شجاعي" نشريافتهي "نيستان" رو (كه برا اولين بار تو يه نمايشگاه كتاب تو دزفول تو ايام نوروز گذشته ديده بودمش) بالاخره بدست اوردم و خوندم؛ نه به اين دليل كه تو فلان وبگاه ازش تعريف شده بود، كه بجز يه معرفي - و نه تعريف - مطلب بهدردبخور ديگهاي تو فضاي وب راجع بهش نديدم؛ و نه به اين دليل كه موضوع كتاب برام جذاب بود، كه ابدا از موضوع كتاب اطلاعي نداشتم؛ بلكه تنها به دليل نويسندهي كتاب كه پيش از اين با "طوفان ديگري در راه استـ"ـش، در شرايط خاص اردوي راهيان نور سال ۸۶ و در شرايط آغاز آشنايي من و احمدك - كه منجر به عشقي عميق ولي بشدت يكطرفه شد (و حكايت عجيبيه حكايت اين عشقهاي يكطرفه؛ مثل حكايت عشق فرهاد به شيرين؛ كه فرهاد برا رسيدن به شيرين، با تيشه، به جان بيستون ميافته، اما شيرين، با مرگ خسرو، خودش رو در كنار بستر خسرو به قتل ميرسونه (البته اين شنيدهي من از داستان شيرين و فرهاده كه به حكم يك كلاغ چهل كلاغ، ميتونه با اصل داستان بهشدت متفاوت باشه!)) - به فضا رفتم و با "پدر عشق پسر"ش و بعد با "آفتاب در حجابـ"ـش اوج گرفتم و با "از ديار حبيبـ"ـش به چنان اوجي رسيدم كه حتي دو كتاب "كشتي پهلو گرفته" و "سقاي آب و ادبـ"ش هم نتونست ذرهاي از اون اوج بكاهه.
موضوع كتاب، البته، تا حدود زيادي تكراري بود، بجز بخشي از حكايت علامه حلي و بخش بهاري حكايت علامه مجلسي؛ ولي با اين حساب از باب "فذكر ان نفعت الذكري" كتاب مغتنمي بود.
يكي از زيباييهاي كتاب هم، نامگذاري فصلهاش بود (چه از لحاظ زيبايي و چه از لحاظ مرتبط بودن با موضوع)؛ چيزي كه به ياد ندارم در هيچ كتاب ديگهاي (حتي كتب نادر ابراهيمي كه عجيب منو شيفته خودشون كردن)، اين زيبايي رو مشاهده كرده باشم (البته تا حدود بسيار اندكي، اين زيبايي نامگذاري فصول، تو قيدار اميرخاني هم ديده ميشد.)
بزرگترين ايراد كتاب هم اين بود كه نثر كتاب و فضاي كتاب و رنگ و لعاب كتاب، اصلا، رنگ و بوي ساير كتب شجاعي رو نداشت و البته اين موضوعيه كه خود سيد، پيش از همه، تو بلاتشبيه مقدمهي كتابش، بهش اعتراف كرده:
چشم سيد! به ديده اغماض نگريستم! ...