بعد از درج مطلبي تحت عنوان "بد و بدتر ..." مدير وبلاگ تبيان برام ايميل زده:
با سلام و تشكر از مطالب خوب شماهرگونه توهين به انقلاب اسلامي ايران معارض با مرامنامه كاربران تبياني است. لطفا آن را اصلاح و از اين پس بيشتر دقت كنيد.
حالا من نميدونم از كجاي اون مطلب توهين به انقلاب دراوردن!
نمي دونم از اين جمله: "هر چي بيشتر گشتم بين كانديداها تا به يه گزينه مناسب برسم، هرچي گشتم و گشتم، دريغ از حتي يه نفر" يا اين جمله: "باريكالله به اين انقلاب كه مردمش رو جوري پرورش داده و بقدري رشد داده كه به اين راحتيا به كسي راضي نميشن! ... منظورم از نظر سطح توقعات آرمانگرايانه و انقلابيه." يا اين يكي جمله: "ظاهرا اگه آراي باطله يخورده تبليغات كنه، اگه اول نشه، دوم ميتونه بشه!"
در هر صورت، از اونجايي كه هدفم از نوشتن تو اين وبلاگ اونقدرا مقدس نيست كه حاضر شم بخاطرش وبلاگم بسته بشه و برم يجاي ديگه يك وبلاگ ديگه بزنم و از اين جور هزينه هاي بيخودي بدم؛ اون مطلب رو حذف كردم اما .............. بگذريم.
قبل نوشت: اين يادداشتها مربوط ميشن به حدود دو سال پيش و زمان خدمتم
سرباز آموزشي بر چهار نوعه:
۱- "ل و"، "ف ل و"، "پ و" و...كه ميشه همون سربازاي ليسانس و بالاتر. اين نوع سرباز همون فارغالتحصيل دانشگاهه كه هممون ميدونيم چه جور موجوديه و نياز به توضيح بيشتري نميبينم. معمولا تو دوره آموزشي به اين سربازا راحت ميگيرن و خيلي كاري به كارشون ندارن.
۲-"ف د و" كه همون سربازاي فوقديپلمن و معمولا از دانشكدههاي فني و حرفهاي، فوقديپلم گرفتن و ... فكر نميكنم به توضيح بيشتري نياز باشه.
۳-"د و" يا همون سربازاي ديپلم كه بجز يك عده كمي كه فقط تونستن تا ديپلم بخونن و هر چي سعي كردن، دانشگاه قبول نشدن و يك عده كمتري كه وسط دانشگاه ول كردن (يا اخراج شدن) و اومدن سربازي، بقيه بچه روستاييهايي هستن كه تا ديپلم رو تو روستاي خودشون يا روستاهاي دور و بر خوندن و بخاطر مشكلاتي كه تو روستاها هست، وارد دانشگاه نشدن. اين سربازا غالبا سربازاي با استعدادي هستن و بخاطر زندگي در فضاي روستايي ذهن بكر و دست نخورده و صاف و بيآلايشي دارن. به اذعان اكثر افسراي آموزش، اين نوع سرباز، بهترين نوع سرباز آموزشيه.
۴-سربازاي زير ديپلم كه از بيسواد توشون پيدا ميشه تا سربازاي ديپلم ردي. اين سربازا (بجز عده كمي كه به دليل مشكلات مالي درس رو ول كردن و وارد بازار كار شدن ولي بخاطر نظارت پدر و مادر تونستن خودشون رو حفظ كنن)معجوني هستن از انواع مشكلات اجتماعي، خانوادگي و فرهنگي! خيلي از اين سربازا يا معتادن، يا زندان رفتن، يا پدرشون معتاده، يا برادرشون زندانيه، يا بچه يتيمن، يا بچه طلاقن، يا خلافكارن، يا دختر (!) فرارين، يا مشروب خوارن يا ... خيليهاشون هم ادعا ميكنن كه نبود از معاصي منكري كه نكردن و مسكري كه نخوردن!
بين اين سربازا يك سره دعوا بپاست، رو بدن اكثرشون خالكوبي شده، خيلياشون حداقل يكبار خودكشي يا خودزني كردن، رو بدن اكثرشون آثار چاقو يا تيزي پيدا ميشه، ...، و خلاصه كلي بايد مواظب خودت باشي كه يه كاري نكني كه ييهو بزنن لت و پارت كنن.
با اين همه، اين نوع سرباز (به نظر من) يكي از جذابترين نوع سربازه كه راحت تحت تاثير قرار ميگيره، راحت فيلم ميشه و متأسفانه راحت گول ميخوره و ... بگذريم.
پس از گفتار:
با شروع ماه رمضون يكي از دغدغههام اين بود كه چكار كنم كه سربازام (كه اين دوره همه از نوع آخر يعني زير ديپلمن) روزه بگيرن. چند موردي هستن كه دارن برا اولين بار روزه ميگيرن...
اما وقتي افسراي آموزششون جلو چشمشون روزه خواري ميكنن ... بگذريم.
قبل نوشت: اين يادداشتها مربوط ميشن به حدود دو سال پيش و زمان خدمتم
من قتل نفسا بغير نفس او فساد في الارض فكانما قتل الناس جميعا ومن احياها فكانما احيا الناس جميعا
اگه بخوايم سرانگشتي حساب كنيم نيروي زميني ارتش (از بقيه جاها اطلاع دقيقي ندارم و صد البته مطمئنم در مقايسه با نيروي زميني ارتش قابل مقايسه نيستن) هشت تا مركز آموزش داره اگه فرض كنيم هر مركز آموزش تو هر دوره دو ماهه به طور ميانگين 3000 تا سرباز بگيره ميشه هر دوره 25000 سرباز كه در يك سال ميشه 150000 سرباز اگه فرض كنيم همينقدر سرباز هم ساير مراكز نيرو اعم از تيپ ها و لشكر هاي رزمي بگيرن، ميشه سالي 300000 سرباز.
كه از اين همه سرباز، اكثرشون زير ديپلم، ديپلم يا فوق ديپلمند. يعني يه مشت ذهن و فكر بكر و دست نخورده.
حالا حساب كن اگه كسي بشه افسر آموزش- مثل من- هر دو ماه با ميانگين 200 يا 150 سرباز صبح تا شب سر و كار داره.
اگه فرضا سربازي رو 16 ماه حساب كنيم، و فرض كنيم دو ماه آموزشي باشي، دو ماه هم كد بخوري، يه ماه هم پايان دوره بري، يه ماه هم طول بكشه تا كار دستت بياد، ميمونه ده ماه ديگه. از قرار هر دوره ، دو ماه،
يعني در طول خدمت تقريبا با حدود هزار سرباز سروكار خواهي داشت.
حالا اين رو بذار كنار اون آيه اول ...
و اين يعني ....
قبل نوشت: اين يادداشتها مربوط ميشن به حدود دو سال پيش و زمان خدمتم
يكي از اولين چيزايي كه در ابتداي ورودم به گروهانمون توجهم رو به خودش جلب كرد،متني بود از بيانات فرماندهي معزز كل قوا در ديدار با فرماندهان ارتش (يا نيروي زميني ارتش) كه زده بودن رو برد. اون متن اينه:
حالا شما اين جمله كه "تا سربازاني انقلابي و متدين تحويل جامعه دهند" رو مقايسه كنيد با جمله اي كه راجع به خروجي سربازي تو جامعه سر زبونا هست كه اگه يه خورده از شدتش كم كنيم، تا حد نسبتا خوبي ميشه بيانگر واقعيت موجود. اون جمله هم اينه:
"هر كي ميره سربازي يا سيگاري ميشه يا ... " (سه نقطه رو با يه سرچ تو اينترنت راحت ميشه فهميد)
فعلا كه سيستم وبلاگ نويسي تبيان، رو اورده به تغيير و تحول و درنتيجه كلي از قابليتاش تعطيل شدن. خصوصا تو بخش نظرات
پس تا وقتي كه درست بشه، وبلاگ تعطيل ...
متاسفانه من تا حدود زيادي كم صبر تشريف دارم. لذا اگه اين مشكلات زياد طول بكشه، خدا رو چه ديدي شايد كوچ كنم به يه فضاي ديگه...
مخصوصا الان كه سيستم وبلاگ نويسي بيان (blog.ir) با اون امكانات فوق العاده و خيره كننده اومده.
قبل نوشت: اين يادداشتها مربوط ميشن به حدود دو سال پيش و زمان خدمتم:
۱- بعضي از دوستان فكر كردن كه هدف من از ذكر اين مطالب، بيان خاطراته؛ كه بايد بگم از اون حايي كه اكثر مخاطبين اين مطالب، خدمت سربازي نرفتن، ذكر خاطرات فايده چنداني نخواهد داشت؛ چون كسي متوجه خاطرات ميشه كه خودش اين شرايط رو درك كرده باشه. مثلا تا كسي سربازي نرفته باشه نميفهمه معني اين جمله چيه كه "بشمار سه دور ميله پرچم؛ بشمار يك، بشمار دو، بشمار سه، خبر، دار، همونجا دراز بكش، بقيشو سينهخيز بيا" يا نميفهمه اين كه "سربازا رو ببري صحرا، بعد از يك ساعت پيادهروي زير آفتاب ظهر بيرجند، نيم ساعت بشين پاشو، بدو بايست، خيز و خزيدن و ... بدي، بعد سربازا رو جمع كني و جلوشون، يه ليوان آب رو نصفشو بخوري و اضافيشو بريزي رو زمين" يعني چي؛ يا نميفهمه اينكه "سرباز رو ساعت دو نيمه شب از خواب بيدار كني و ازش بخواي مشخصات خودكار رو برات بگه" يعني چي ... يا اينكه "جيب سرباز رو پاره كني چون دستش تو جيبش بوده" يا اينكه "كولهپشتي رو پر آجر كني، بدي سرباز بذاره پشتش بعد بهش بشين پاشو و شنا و پروانه از بغل و پروانه از جلو و ... بدي" يا اينكه "وسايل و لباساي سرباز رو كلا بريزي تو آشغالدوني" يا اينكه ... بگذريم.
۲- پعضي از دوستان هم فكر كردن هدفم گله و شكايت از سختي كاره كه بايد به عرض برسونم كه هرچند شايد سختترين جا افتادم، ولي اينجا اون قدرا كه بخوام لب به گله و شكايت باز كنم، سخت نيست. فقط سختي افسر آموزش شدن نسبت به افسر اداري شدن تو چند مورد كوچيكه؛ مثلا كار افسر اداري از ۷ صبحه تا ۱.۵ بعد ازظهره ولي كار ما از ۶ صبحه تا ۸ شب. يا مثلا افسر اداري تو گرما زير كولر و تو سرما كنار بخاري ميشينه ولي ما تو كل سال بايد بالاسر سربازا تو ميدون باشيم. يا اينكه افسر اداري از پادگان بيرون نميره ولي ما تو هر دورۀ دو ماهه، حداقل هفت بار ميدون تير ميريم (كه هر كدوم فقط دو ساعت پيادهروي داره) پنج بار صحرا ميريم (كه هركدوم يك ساعت پيادهروي داره) يك هفته هم اردوگاه داريم (كه شش هفت ساعت پياده رويشه) و البته اينا رو بذار كنار آفتاب سوزنده بيرجند و بادهاي صد و بيست روزش. يا اينكه .... اما از اونطرف يكسري خوبيا داره كه جاهاي ديگه نداره؛، مثلا اگه بالادست سرمون داد و بيداد كرد، ما هم سرباز آموزشي زيردستمونه و ميتونيم بريم سر اون خالي كنيم ... باز هم بگذريم.