شیخ فریدالدین عطار، در منطق الطیرش، هفت وادی عرفان را چنین نام میبرد: طلب، عشق، معرفت، استغنا، توبه، حیرت و فنا؛ و حیرت را ... و تحیر را مقامی میداند قبل از آخرین مقام؛ و متحیر را، یک گام بیش در پیش نمیداند.
اما سالکین، در پانزده گام سلوک استنتاج شده از مناجات خمس عشر امام سجاد، چنینند: تائبین، شاکین، خائفین، راجین، راغبین، شاکرین، مطیعین لله، مریدین، محبین، متوسلین، مفتقرین، عارفین، ذاکرین، معتصمین و زاهدین که در آن نامی - و نه حتی اشارهای- از متحیرین دیده نمیشود.
و در سایر روایات نیز – تا آنجا که من کاویدهام – هرگز چنین مقامی را نمیتوان برای حیرت دریافت. اگرچه، گاها، شک، مقدمهای برای یقین دکر شده اما حیرت غیر از شک است و در روایات، حیرت گامیست پیش از ضلالت و گاهی همتای ضلالت.
و تجربه من چنین گوید که حیرت، اگر دلالت نشود، روزها را برای متحیر، یکی پس از دیگری، میمیراند؛ و روزمردگی، دل را – و قلب را – میفشارد و تنگ میکند؛ و تنگی دل، دلمردگی به بار میآورد؛ و مردهدلی، روح را – چونان جگر زلیخا – تکه تکه میکند و میمیراند و چون روح مرد، جسم چگونه و به چه امیدی به زندگی خود ادامه تواند داد؟
و این روزها، در واپسین ایام رمضان، چنان حیرت – دیگرباره – بر من غلبه کرده، که روزمردگی را پشت سر نهادهام و و دلتنگی را نیز و دلمردگی را؛ و درنگی نمانده تا روحم، چونان کویری تشنه لب، ترک ترک شود و از هم بپاشد ... مگر ...
مگر در این روزها ... و در این ساعات ... "من الیه یلجأ المتحیرون" التجاءم دهد و "دلیل المتحیرون" دلالتم کند ... که سخت درماندهام ... و سخت محتاجم ...
نگاشته شد در سحرگاه بیست و پنجم ماه رمضان1434 هجری
بای آسدجواد