قبل نوشت: اين يادداشتها مربوط ميشن به حدود دو سال پيش و زمان خدمتم
من قتل نفسا بغير نفس او فساد في الارض فكانما قتل الناس جميعا ومن احياها فكانما احيا الناس جميعا
اگه بخوايم سرانگشتي حساب كنيم نيروي زميني ارتش (از بقيه جاها اطلاع دقيقي ندارم و صد البته مطمئنم در مقايسه با نيروي زميني ارتش قابل مقايسه نيستن) هشت تا مركز آموزش داره اگه فرض كنيم هر مركز آموزش تو هر دوره دو ماهه به طور ميانگين 3000 تا سرباز بگيره ميشه هر دوره 25000 سرباز كه در يك سال ميشه 150000 سرباز اگه فرض كنيم همينقدر سرباز هم ساير مراكز نيرو اعم از تيپ ها و لشكر هاي رزمي بگيرن، ميشه سالي 300000 سرباز.
كه از اين همه سرباز، اكثرشون زير ديپلم، ديپلم يا فوق ديپلمند. يعني يه مشت ذهن و فكر بكر و دست نخورده.
حالا حساب كن اگه كسي بشه افسر آموزش- مثل من- هر دو ماه با ميانگين 200 يا 150 سرباز صبح تا شب سر و كار داره.
اگه فرضا سربازي رو 16 ماه حساب كنيم، و فرض كنيم دو ماه آموزشي باشي، دو ماه هم كد بخوري، يه ماه هم پايان دوره بري، يه ماه هم طول بكشه تا كار دستت بياد، ميمونه ده ماه ديگه. از قرار هر دوره ، دو ماه،
يعني در طول خدمت تقريبا با حدود هزار سرباز سروكار خواهي داشت.
حالا اين رو بذار كنار اون آيه اول ...
و اين يعني ....
يه وقتايي هست كه آدم كلي حرف داره واسه زدن.
يه وقتايي هم هست كه دو سه ماه ميشه و آدم هيچ حرفي نداره واسه زدن.
خب چرا وقتي آدم هيچ حرفي نداره واسه زدن، بيخودي حرف بزنه؟!
قبل نوشت: اين يادداشتها مربوط ميشن به حدود دو سال پيش و زمان خدمتم
يكي از اولين چيزايي كه در ابتداي ورودم به گروهانمون توجهم رو به خودش جلب كرد،متني بود از بيانات فرماندهي معزز كل قوا در ديدار با فرماندهان ارتش (يا نيروي زميني ارتش) كه زده بودن رو برد. اون متن اينه:
حالا شما اين جمله كه "تا سربازاني انقلابي و متدين تحويل جامعه دهند" رو مقايسه كنيد با جمله اي كه راجع به خروجي سربازي تو جامعه سر زبونا هست كه اگه يه خورده از شدتش كم كنيم، تا حد نسبتا خوبي ميشه بيانگر واقعيت موجود. اون جمله هم اينه:
"هر كي ميره سربازي يا سيگاري ميشه يا ... " (سه نقطه رو با يه سرچ تو اينترنت راحت ميشه فهميد)