خيلي اهل تاكسي سوار شدن نيستم. غالبا مسيرهاي كوتاه رو پياده ميرم و مسيرهاي طولاني رو با اتوبوسهاي شركت واحد.
اما تو اين سفر اخير به تبريز، بنا به دلايلي، مجبور شدم زياد سوار تاكسي شم. تو اين تاكسيسواريها، سه تا نكته برام جالب بود كه اين سه تا نكته ميتونن مخصوص تاكسيهاي تبريز باشن يا تو شهرهاي ديگه هم مشابه داشته باشن. در هر حال من اين سه تا نكته رو تو تاكسيهاي تبريز ديدم -البته بديهيه كه اين نكتهها رو نميشه به تمام راننده تاكسيهاي تبريزي تعميم داد و قطعا موارد خلاف اون هم وجود خواهد داشت-:
۱- اگه يه مسيري رو به تاكسي گفتيد و اون ازتون پرسيد "دربست؟!" بدونيد يه جاي كار ميلنگه؛ خصوصا اگه ۴ نفرتون هم كامل بود... احتمالا راننده تاكسي ميخواد بدوشدتون ... پس زير بار دربست نريد.
۲- اگه احساس كرديد راننده تاكسي خيلي پرحرفه و از همهچي و همهجا جرف ميزنه؛ احتمال قوي بديد كه پول حرفزدنش رو هم از شما بگيره ... پس حسابي مواظب باشيد.
۳- اگه موقع سوارشدن به تاكسي، خواستيد قيمت رو با راننده طي كنيد؛ ولي راننده گفت حالا بشين با هم كنار ميايم، احتمال قوي بديد كه ميخواد پول خون باباش رو ازتون بگيره ... پس كلا بيخيال اون تاكسي بشين. چون اگه راضي شه كه اول با هم طي كنيد؛ احتمالا باز آخر كار دبه در مياره!
-ظاهرا- اگه مكاني خالصا برا عبادت خدا بنا شه، روح عبوديت در سرتاسرش موج خواهد زد؛ چه اين مكان، مسجد باشه، چه كليسا باشه و چه هر جاي ديگه ...
فقط افسوس ... كه بعضي وقتا اين عبادتگاه، گاهي، تبديل ميشه به آثار باستاني؛ و ملت ... ميرن اونجا، نه براي عبادت ... كه براي بازديد ........ و معبد تبديل ميشه به منظر ...
در كليساي سنتاستفانوسِ جلفا ... چقدر دلم ميخواست بشينم يهذره عبادت كنم ... اقلا در حد يه صفحه قرآن ... ولي افسوس ...
خدا ... براي آفرينش چشمنوازترين مناظر خلقت، كافيست به آب بفرمايد كه از بلندي به پستي بريز ... و انسان ...
و انسان ... چقدر حقيرتر از آن است كه اين همه عظمت خالقش را درك كند ....
آذربايجان شرقي - جلفا - آبشار آسياب خرابه ...