1393/5/31

 

خيلي اهل تاكسي سوار شدن نيستم. غالبا مسيرهاي كوتاه رو پياده مي‌‌رم و مسيرهاي طولاني رو با اتوبوس‌‌هاي شركت واحد.

اما تو اين سفر اخير به تبريز، بنا به دلايلي، مجبور شدم زياد سوار تاكسي شم. تو اين تاكسي‌‌سواري‌‌ها، سه تا نكته برام جالب بود كه اين سه تا نكته مي‌‌تونن مخصوص تاكسي‌‌هاي تبريز باشن يا تو شهرهاي ديگه هم مشابه داشته باشن. در هر حال من اين سه تا نكته رو تو تاكسي‌‌هاي تبريز ديدم -البته بديهيه كه اين نكته­‌ها رو نمي‌‌شه به تمام راننده تاكسي‌‌هاي تبريزي تعميم داد و قطعا موارد خلاف اون هم وجود خواهد داشت-:

 

تاكسي تبريز

 

۱- اگه يه مسيري رو به تاكسي گفتيد و اون ازتون پرسيد "دربست؟!" بدونيد يه جاي كار مي‌‌لنگه؛ خصوصا اگه ۴ نفرتون هم كامل بود... احتمالا راننده تاكسي مي‌‌خواد بدوشدتون ... پس زير بار دربست نريد.

۲- اگه احساس كرديد راننده تاكسي خيلي پرحرفه و از همه‌چي و همه‌جا جرف مي‌زنه؛ احتمال قوي بديد كه پول حرف‌زدنش رو هم از شما بگيره  ... پس حسابي مواظب باشيد.

۳- اگه موقع سوارشدن به تاكسي، خواستيد قيمت رو با راننده طي كنيد؛ ولي راننده گفت حالا بشين با هم كنار ميايم، احتمال قوي بديد كه مي‌خواد پول خون باباش رو ازتون بگيره ... پس كلا بي‌خيال اون تاكسي بشين. چون اگه راضي شه كه اول با هم طي كنيد؛ احتمالا باز آخر كار دبه در مياره!


1393/5/30

 

-ظاهرا- اگه مكاني خالصا برا عبادت خدا بنا شه، روح عبوديت در سرتاسرش موج خواهد زد؛ چه اين مكان، مسجد باشه، چه كليسا باشه و چه هر جاي ديگه ...

فقط افسوس ... كه بعضي وقتا اين عبادتگاه، گاهي، تبديل مي‌شه به آثار باستاني؛ و ملت ... ميرن اونجا، نه براي عبادت ... كه براي بازديد ........ و معبد تبديل مي‌شه به منظر ...

 

كليساي سنت‌استفانوس

 

در كليساي سنت‌استفانوسِ جلفا ... چقدر دلم مي‌خواست بشينم يه‌ذره عبادت كنم ... اقلا در حد يه صفحه قرآن ... ولي افسوس ...

 

1393/5/30


خدا ... براي آفرينش چشم‌نوازترين مناظر خلقت، كافيست به آب بفرمايد كه از بلندي به پستي بريز ... و انسان ...
و انسان ... چقدر حقيرتر از آن است كه اين همه عظمت خالقش را درك كند ....

 

آبشار آسياب‌خرابه

 

آذربايجان شرقي - جلفا - آبشار آسياب خرابه ...

 

1393/2/17

هرچند وقت يك بار، با خودم مي‌گم، ولش كن؛ اين همه سختش مي‌كني كه چي بشه.... تو هم بشين مثل ساير مردم زندگيتو بكن ... مگه اين همه آدم كه دارن راه خودشونو ميرن، اشتباه مي‌كنن... اصلت شايد درستش همينه ... و از اين جور چيزا ...

بعد، آهسته آهسته، سعي مي‌كنم اين رو به خودم بقبولونم... يه‌خورده كه پيش مي‌رم... وقتي مي‌خوام افكار قبليم رو كامل خاك كنم و شروع كنم به مثل بقيه زندگي كردن ... دوباره يه اتفاقي مي‌افته كه ... دوباره همه چي رو مي‌كنه مثل روز اولش ... دوباره همون افكار قبلي، همون دغدغه‌هاي قبلي ... و همون تحير قبلي...

شهيد گمنام دانشگاه شاهرود

نمونش همين ديشب و حضور دو تا شهيد گمنام تو داشگاهمون
... و تحير دوبارۀ من ....

1393/1/13


چهارگانه‌اي از يك سفر تفريحي نيم‌روزه به شوشتر- بخش چهارم

خيلي از كسايي كه كاظمين رفتن ميگن حرم كاظمين خيلي بوي حرم امام رضا رو ميده ... اين يعني اينكه هر امامي بوي خودشو داره ...حرم هر امامي طعم خاص خودشو داره... عطر خودشو داره...

جاهايي تحت عنوان قدمگاه امام زمان، يا همچين چيزايي زياد رفتم، ولي هيچ‌كدوم طعم جمكران رو نداشتن، حتي مسجد سهله... حتي‌تر سرداب غيبت سامرا...

مقام صاحب‌الزمان, شوشتر
اما مقام صاحب‌الزمان شوشتر، عطري كه تو جمكران هست، توش موج مي‌زنه، غليان مي‌كنه، مست مي‌كنه....

در حال حاضر مطلبی وجود ندارد ...
مطلبی وجود ندارد ...
آرشیو موضوعی
ریز موضوعات
آرشیو ماهانه
در دست مطالعه
آمار وبلاگ
دفعات بازدید : 433857
تعداد نوشته‌ها: 134
تعداد دیدگاه‌ها : 130
ضمن تشکر از بازدید شما از متحیر؛ چنانچه اولین بازدیدتان از این وبلاگ می‌باشد، پیشنهاد می‌گردد ابتدا دربارۀ وبلاگ و دربارۀ من را مطالعه فرمایید.
با تشکر مجدد
آسدجواد
×

ابزار هدایت به بالای صفحه

X