1393/2/17

هرچند وقت يك بار، با خودم مي‌گم، ولش كن؛ اين همه سختش مي‌كني كه چي بشه.... تو هم بشين مثل ساير مردم زندگيتو بكن ... مگه اين همه آدم كه دارن راه خودشونو ميرن، اشتباه مي‌كنن... اصلت شايد درستش همينه ... و از اين جور چيزا ...

بعد، آهسته آهسته، سعي مي‌كنم اين رو به خودم بقبولونم... يه‌خورده كه پيش مي‌رم... وقتي مي‌خوام افكار قبليم رو كامل خاك كنم و شروع كنم به مثل بقيه زندگي كردن ... دوباره يه اتفاقي مي‌افته كه ... دوباره همه چي رو مي‌كنه مثل روز اولش ... دوباره همون افكار قبلي، همون دغدغه‌هاي قبلي ... و همون تحير قبلي...

شهيد گمنام دانشگاه شاهرود

نمونش همين ديشب و حضور دو تا شهيد گمنام تو داشگاهمون
... و تحير دوبارۀ من ....

1393/2/11

چندوقته يه كاري رو هي مي‌خوام شروع كنم، هي سختمه، هي نمي‌تونم؛ مي‌رم سراغش، نمي‌تونم شروع كنم؛ دوباره مي‌رم سراعش، دوباره نمي‌تونم؛ باز مي‌رم سراغش، باز نمي‌تونم، يه بار ديگه مي‌رم سراغش، يه بار ديگه نمي‌تونم، به خودم مي‌گم فقط شروعش سخته، شروع كه كردي، ديگه خودش پيش مي‌ره، با اين توجيه هم نمي‌تونم؛ كل كارام رو تعطيل مي‌كنم كه فقط به همين يه كار برسم، باز نمي‌تونم؛ خودم رو در شرايطي قرار مي‌دم كه مجبور شم، اما نمي‌تونم؛ ...

كسي راه‌حل سراغ نداره؟؟؟؟؟

در حال حاضر مطلبی وجود ندارد ...
مطلبی وجود ندارد ...
آرشیو موضوعی
ریز موضوعات
آرشیو ماهانه
در دست مطالعه
آمار وبلاگ
دفعات بازدید : 416548
تعداد نوشته‌ها: 134
تعداد دیدگاه‌ها : 130
ضمن تشکر از بازدید شما از متحیر؛ چنانچه اولین بازدیدتان از این وبلاگ می‌باشد، پیشنهاد می‌گردد ابتدا دربارۀ وبلاگ و دربارۀ من را مطالعه فرمایید.
با تشکر مجدد
آسدجواد
×

ابزار هدایت به بالای صفحه

X