چهارگانهاي از يك سفر تفريحي نيمروزه به شوشتر- بخش چهارم
خيلي از كسايي كه كاظمين رفتن ميگن حرم كاظمين خيلي بوي حرم امام رضا رو ميده ... اين يعني اينكه هر امامي بوي خودشو داره ...حرم هر امامي طعم خاص خودشو داره... عطر خودشو داره...
جاهايي تحت عنوان قدمگاه امام زمان، يا همچين چيزايي زياد رفتم، ولي هيچكدوم طعم جمكران رو نداشتن، حتي مسجد سهله... حتيتر سرداب غيبت سامرا...
اما مقام صاحبالزمان شوشتر، عطري كه تو جمكران هست، توش موج ميزنه، غليان ميكنه، مست ميكنه....
اين روزها ... همه و همه ... هر كي رو كه ميشناسي و هر كي رو كه نميشناسي ... دارن ميرن ... اين وسط ... ظاهرا ... فقط من موندم و ... تك و توكي ديگه و ... يه دنيا حسرت
تابستون، كرمانشاه كه بودم، يه پيامك از طرف بسيج دانشجويي سمنان اومد برام كه "جهت ثبتنام در كاروان زيارتي كربلا و ... به سايت فلان مراجعه كنيد".
با هر بدبختياي بود؛ يه جا پيدا كردم كه گوشي نسبتا خوب آنتن ميداد و از طريق گوشي كانكت شدم به نت و رفتم تو اون سايت و بعد از چند بار تلاش ناموفق، بالاخره اسمم رو نوشتم و ... .
غروب آخرين روزي كه ثبتنام وقت داشت؛ قبل از اينكه با رفقا بريم سمت مسجد؛ با مهدي (كسي كه پارسال هم با هم رفته بوديم كربلا) صحبت ميكردم و قضيه اون پيامك رو بهش گفتم و اينكه ثبتنام كردم و از اينجور حرفا كه اون گفت "من كه پول ندارم برم" و من بهش گفتم كه "بيا ثبتنام كن، نهايتا اينكه پولش جور نميشه و نميريم اما حداقلش اينه كه يه تكوني به خودمون داديم" و از اين جور چيزا ... و بهم گفت "پس اگه تونستي اسم من رو هم بنويس" و من هم با كمي تلاش موفق شدم اسمشو بنويسم و ....
ساعت 10:45 شب، تو اتوبوس، تو راه مشهد بودم كه از طرف همون كاروان بهم زنگ زدن و گفتن "مياي يا نه؟" و ازشون پرسيدم "تا كي بايد جواب قطعي رو بدم" و گفتن "همين حالا" و من هم كه دستم به جايي بند نبود تا پرسوجو كنم ببينم ميتونم پولشو جور كنم يا نه و اونموقع نهتنها هيچ پولي نداشتم كه تا جايي نزديك خرخره زير بار قرض بودم و لذا بهشون جواب منفي دادم و رسما اسمم خط خورد و ...
امروز، همين نيمساعت پيش، مهدي زنگ زد و گفت "دارم ميرم و نزديك مرزم ... حلالم كن" و من موندم و كولهباري از اندوه و حسرت و غبطه و ...