1392/12/20

اسفند ۸۳ بود، اولين اسفند دانشجويي‌ام، در بهشت دانشگاه سمنان .... عزيزي پرسيد: " شما چي؟ اردوجنوب مياين" و من غافل از خيلي چيزها، پول را بهانه كردم براي نرفتنم ...
چهار سال بعد، اسفند ۸۷، آخرين اسفند دانشجوييم در بهشت دانشگاه سمنان ... بعد از اينكه ۳ بار طعم شيرين سرزمين ملائك را چشيده بودم و مي‌خواستم براي بار چهارم مزمزه كنم اين طعم بهشتي را، به هر دري كه زدم، جور نشد كه نشد ... و با دلي حسرت‌بار بدرقه كردم عازمان سفر به جنوب را از مسجد امام علي دانشگاه سمنان...
از آن سال به بعد ... هر سال تكرار اين حسرت بود و من، هر سال، جا مانده از سفر ....... اما در اين سال‌ها، هر كدام، توجيهي بود كه چون مسكّني قادر به آرام كردن دل بيتاب من باشد....
امسال اما ... در آخرين سال دانشجويي‌ام در شاهرود ... جا ماندم از اين قافله ... نه مانند سال‌هاي پيش با توجيهي مسكّن‌گون ... كه همچون سال ۸۷ با كوله‌باري از حسرت جا ماندن از سفري كه ديشب آغاز شد ...



بي‌تابم از ديشب... دمغم از ديشب ... دل‌پريشم از ديشب ... اما امروز ... اما امروز .... اما امروز .....

مني كه هيچ‌گونه ميانه‌اي با فيس‌بوك ندارم ...  مني كه سالي به ۱۲ ماه فيس‌بوك نمي‌روم .... مني كه شديدا مخالف فيس‌بوكم ... مني كه فضاي فيس‌بوك را شديدا فاسد مي‌دانم -حتي فاسدتر از فضاي دوران سربازي‌ام- ... به دلم افتاد ... ناگاه.... فيس‌بوك گردي كنم....
يك سيد حسني ... در فيس‌بوكش نوشته بود ... "عازم كربلايم" و يك حامد در فيس‌بوكش نوشته بود ... "عازم حجم" ... و اين نمكي بود بر زخمم... و اين زخمي بود ژرف بر خراش‌هاي قبلي .... و چقدر دوست داشتم شرايط مساعد بود براي يك دل سير گريه ...

كاش اقلا مشهد بودم ... كاش ...
اما ... چشم‌ها را ... و دل را ... و روح را ... وعده مي‌دهيم ....براي گريه ... به فاطميه... كه نزديك است ...كه نزديك است...

1392/12/19

اين روزها، هرچه بيشتر با "مقصود" صحبت مي‌كنم، وهرچه بيشتر به فضاي جامعۀ دوروبرم نگاه مي‌كنم، بيشتر احساس مي‌كنم كه خطاب اين آيه كه "قل انما اعظكم بواحده ان تقوموا لله مثني و فرادي" منم؛ شايد با مقصود ...

اما ... شرايط... اين امتحان رو داره برام سخت و سخت‌تر مي‌كنه ...

الهي .... كمـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــك...

1392/11/12

اين روزها، احساس مي‌كنم روحم به‌شدت گنديده، كپك زده و كرم كرده!

خدايا!
آنتي‌بيوتيكي، حشره‌كشي، پيف‌پافي، قلم سوسكي، مرگ موشي، ... اصلا مسكني، چيزي سراغ نداري براي من؟!

1392/11/9

نه اينكه مطلبي نمونده باشه، يا حرفم نياد يا هرچي ...
اما بالاخره به اين رسيدم كه بايد عطاي وبلاگ تبيان رو ببخشم به لقائش
هر بار تهديدش كردم كه تركت مي‌كنم ... قول داد كه اين دفعه درست مي‌شم، فقط چند روز بهم وقت بده ...
و  من هم كه نازك دل ...

كوچ به فضاي جديد هم، نيازمند قالب جديده و طراحي قالب جديد هم نيازمند وقت و حوصله...

دركل الان شده‌ام مصداق بارز از اين‌جا رونده و از اون‌جا مونده

البته مسلمه كه هيچ‌وقت تبلاگ رو كاملا ترك نمي‌كنم ... شايد فرصتي و حوصله‌اي دست داد تا اون يكي وبلاگم رو (ازينورونور دات تبيان دات نت) راه انداختم. شايد هم ... خدا رو چه ديدي ... شايد هم باز دلم نيومد جدا شم و همين‌جا موندم...

دركل اينكه ... به همين دلايل ... فعلا وبلاگم سوت و كوره ...

تا يار چه را خواهد و ميلش به چه باشد....


دربارۀ: فضاي مجازي
1392/10/29

 

پريروز؛ سيد محمد، خبر داد كه از سمنان اومده مشهد و باهاش قرار گذاشتم تو حرم تا ببينمش

ديشب، تو حرم، ديدمش و نشستيم به صحبت كردن و گفتيم و گفتيم و گفتيم ...

‌تا اينكه حرف‌هايي زد كه چندان علاقه‌اي به شنيدنشون تو خودم احساس نمي‌كنم...

و با حرف‌هاش، لايه‌هاي غفلتي رو كه با هزار جون كندن، رو تحيرم و سرگرداني‌ام كشونده بودم؛ پاك كرد و برد.

و داغ حيرت من دوباره تازه شد ....


1392/10/19
 
يابن الحسن
تسليت مي‌گم. سرت سلامت باشه آقا جان ...
 

سامرا, امام حسن عسكري, samerra

دربارۀ: اهل‌بيت
در حال حاضر مطلبی وجود ندارد ...
مطلبی وجود ندارد ...
آرشیو موضوعی
ریز موضوعات
آرشیو ماهانه
در دست مطالعه
آمار وبلاگ
دفعات بازدید : 434230
تعداد نوشته‌ها: 134
تعداد دیدگاه‌ها : 130
ضمن تشکر از بازدید شما از متحیر؛ چنانچه اولین بازدیدتان از این وبلاگ می‌باشد، پیشنهاد می‌گردد ابتدا دربارۀ وبلاگ و دربارۀ من را مطالعه فرمایید.
با تشکر مجدد
آسدجواد
×

ابزار هدایت به بالای صفحه

X