1393/1/12

 

چهارگانه‌اي از يك سفر تفريحي نيم‌روزه به شوشتر- بخش دوم

رفته بوديم امام‌زاده‌اي عبدالله نام (پسر حسن بن حسين‌اصغر بن امام سجاد؛ كه اين حسين‌اصغر -ظاهرا- از اجداد ماست)؛ در كنارش ضريحي بود براي شخصي به‌نام بي‌بي گزيده؛ تو شرح حالش يه همچين چيزي نوشته بود:

مأموران حاكم، كه سر امام‌زاده عبداله را با خود حمل مي‌كردند، به خانۀ اين پيرزن وارد شدند؛ زن ديد از سر نوري بلند است و سر دارد با عده‌اي تكلم مي‌كند. دانست كه سر انسان بزرگيست. آن را به پسرش، ابراهيم هم نشان داد. ابراهيم به مادرش گفت بايد اين سر را دفن كنيم و براي اينكه مأموران نفهمند، سر مرا ببر و بجاي آن سر قرار بده ....

ابراهيم سربخش, امام‌زاده عبدالله, شوشتر

حالا، از اون موقع اين سؤال برام ايجاد شده كه آيا كار بي‌بي گزيده و پسرش (ابراهيم سربخش) كار درستي بوده يانه؟؟ نمي‌خوام نفي كنم فقط سؤال برام پيش اومده. حالا اگه سر امام بود، توجيه داشت يا اگر اون امام‌زاده زنده بود باز هم كار منطقي بود، اما فدا كردن جان خود براي دفن يك سر، كار درستيه يا نه (؟؟؟) نميدونم....


در حال حاضر مطلبی وجود ندارد ...
مطلبی وجود ندارد ...
آرشیو موضوعی
ریز موضوعات
آرشیو ماهانه
در دست مطالعه
آمار وبلاگ
دفعات بازدید : 433996
تعداد نوشته‌ها: 134
تعداد دیدگاه‌ها : 130
ضمن تشکر از بازدید شما از متحیر؛ چنانچه اولین بازدیدتان از این وبلاگ می‌باشد، پیشنهاد می‌گردد ابتدا دربارۀ وبلاگ و دربارۀ من را مطالعه فرمایید.
با تشکر مجدد
آسدجواد
×

ابزار هدایت به بالای صفحه

X