در كنار باران و تگرگ ... در فصل بهار ... بايد از باران نوشت ...
باران كه نبارد ... ميشود خشكسالي ... گياهان ميميرند ... حيوانات ... حتي انسانها ...
باران كه يخ زده ببارد ... ميشود تگرگ ... خيليها را ميكشد ...مزارع را ... شكوفهها را ... ميوهها را ...
باران كه ببارد ...ميشود رحمت ... زنده ميكند ... گياهان را ... حيوانات را ... انسانها را ... حتي هوا را ...
باران كه ميبارد؛ خيليها فرار ميكنند از زير باران ... كه خيس نشوند ... سينهپهلو نكنند ... سرما نخورند ... اما باران ... همچنان ميبارد ...بيآنكه ... قهر كند ... بدش بيايد ... ناراحت شود ...
باران كه ببارد ... بگذريم ... بارون بند اومد ... حسم پريد ...
جملاتي ناشي از غليان احساسات يك "آسدجواد"