قضيه چهارم: جايگاهي براي "از ما بهترون" ...
آقا اومد ... ملت بلند شدند ... هجوم به سمت جلو ... همينطور جلوتر ... من هم قاطي جمعيت ميرفتم جلو ... بعد ... به يه جايي رسيديم كه مثل موج وقتي به يه سد بخوره، همه برگشتن عقب (مكانيكيها احتمالا به اين، پديده ضربه قوچ ميگن)
جلو رو نگاه كردم، ديدم بله! رسيديم به داربست جداكننده جايگاه عوام از خواص ...!
با خودم گفتم حتما فاصله تا سكوي محل سخنراني رهبر اون قدر كم هست كه بشه راحت اقا رو ديد؛ ولي همين كه نگاه كردمبه سمت محل سخنراني رهبري، به اين نتيجه رسيدم كه اگه اين مراسم رو از تو خونه و حتي از طريق تلويزيون 14 اينچ سياه و سفيد قديمي پر برفكمون نگاه ميكردم، چهره اقا رو واضحتر و بزرگتر ميديدم تا از اين فاصله.
اين بود كه نصف سخنراني، تو فكر اين جايگاه ويژه "از ما بهترون" بودم و نفهميدم آقا چي گفت. هر جور هم خواستم ربطش بدم به مسائل امنيتي و حفظ جون رهبر و ... ديدم هيچجوره ربط پيدا نميكنه. تو اين مدت يكسره ياد مطلبي بودم كه حضرت اقا چندين بار تو صحبتاشون نقل كردن كه:
"مرحوم شهيد كلانتري به من گفت در نماز جمعه نشسته بودم، يك نفر به من رو كرد و گفت ببين چقدر زمانه عوض شده است. گفتم چطور؟ آن شخص به كسي كه در صفِ جلو نشسته بود، اشاره كرد و گفت: او وزير است. مرحوم شهيد كلانتري ميگفت به صف جلو نگاه كردم، ديدم عبّاسپور - وزير نيرو - است. به او گفتم پس من يك چيز عجيبتر به تو بگويم؛ من هم وزيرم!"
و همچنين ياد اين جمله ايشون كه ... بگذريم.
قضيه پنجم: كفش
اصل اين قضيه يه جمله بيشتر نيست اما نياز به دو تا مقدمه چند خطي داره:
مقدمه اول: يكي از سختترين كارها برا من، عوض كردن كفشه. از سال 84 كه تو راهپيماييهاي اردوي راهيان نور، كفشم طوري شده بود كه انگشت پام از توش ميزد بيرون، و مجبور شدم كفش جديد بخرم، برا خريد كفش جديد مقاومت ميكردم تا اينكه بالاخره تو بهمن پارسال به اصرار يه نفر، كفشمو عوض كردم و به اصطلاح كفش نو خريدم!
مقدمه دوم: ابان سال 85 كه حضرت امام خامنهاي اومده بود دانشگاه سمنان و تو سالن فجر سخنراني داشت،محمد تعريف ميكرد: «جلوي سالن، تو اون شلوغي كه نشسته بوديم، يه "پا" بينمون بود كه صاحبش معلوم نبود! هرچي ميزديم رو اون "پا" و ميگفتيم اين "پا" مال كيه كسي جواب نميداد تا اينكه بالاخره يكي گفت: "يه بار ديگه بزن، ظاهرا پاي منه!"»
اصل قضيه: سخنراني اقا كه تموم شد، فهميدم تو اون شلوغياي اون جلو، كفشم پاره شده!
نتيجه اخلاقي:
سر خم مي سلامت، شكند اگر سبويي
مطالب مرتبط: