1391/12/8

 

ام‏ربيع ملتمسانه به عبدالله نگريست. گفت: "اما ربيع در برزخي كه تو برايش ساختي، گرفتار شده و تنها تو مي‏تواني او را مطمئن سازي و از اين برزخ رهايش كني"
عبدالله برآشفته برخاست:"چطور مي‏توانم كسي را مطمئن كنم، درحالي كه ترديدهاي خودم، مرا در برزخي به پهناي زمن گرفتار كرده؟"

 

ناميرا - صادق كرميار - صفحه 228

 

اين بخش از كتاب بازخواني شد با يادي سرشار از احوالات بهاءالدين كمال تو "انجمن مخفي"


و البته شرح حالي از من، وقتي ديگران براي مشورت ميان پيشم ...

1391/9/22


مستوره ايدون املا كند رب خود را ...

وقتي كتابي اسمش باشه "انجمن مخفي" و ناشرش هم "مركز اسناد انقلاب اسلامي" باشه، و رو جلدش هم يه صندلي سياه باشه كه دو تا پا از توش زده بيرون - و با اون رنگ جلدش - آدم رو با اولين نگاه به اين يقين مي‌رسونه كه كتاب، بلاشك، در مورد "فراموشخانه‌ها"ست. حالا مي‌خواد نويسندش "احمد شاكري" باشه يا هركي ديگه و ميخواد موضوعش "داستان فارسي" باشه يا هرچي ديگه ... و اين يعني اينكه موضوع كتاب، از اون دست موضوعاتيه كه كمترين علاقه‌اي يه خوندنشون در خودم حس نمي‌كنم ...


كتاب انجمن مخفي احمد شاكري مركز اسناد انقلاب اسلامي


اما اين كه ناشر كتابي "مركز اسناد" باشه و روي جلدش هم نوشته باشه "رمان برگزيده‌ي" فلان‌جا و بهمان‌جا، و تو مقدمش هم نوشته باشه:

در حافظه‌ تاريخي ما، داستان مشروطه، مشروطه‌ي مشروعه، ريختن خون شيخ فضل‌الله نوري، با رأي دادگاه رسمي، تقابل دو انديشه‌ي سياسي - اسلاميِ ناب و التقاطي را به وجود آورد و تجربه‌اي شد گران‌سنگ براي آيندگان كه تا انديشه‌ي خالص اسلامي محور قرار نگيرد، اين ره به جايي نخواهد رسيد ... بيان داستاني توانمند از آن حادثه، به فهم مفاهيم ذيل آن كمك بيشتري خواهد نمود كه اين كتاب داستان به همين قصد نگاشته شده است.

در كنار علاقه‌ي شديد من به شيخ فضل‌الله نوري و كتاب‌هاي با موضوعيت شيخ شهيد و نيز بحران عدم دسترسي به كتاب، باعث مي‌شه تا قضيه، اندكي توفير كنه ... و اين شد كه تصميم گرفتم به خوندن اين كتاب.

نثر كتاب بسيار استوار، زيبا، جذاب و مناسب با شرايط تاريخي مختلف كتاب بود و به نظر من، بجز تكرار بيش از حد و در برخي موارد غير ضروري عبارت "كل راكبٍ مركب" (البته فقط و فقط به نظر من) مشكل ديگه‌اي نداشت.


اما مشكل بزرگ من با اين كتاب، تو مفهومي بود كه قرار بود كتاب انتقال بده. من كه بعد از خوندن ۴۵۵ صفحه‌ي كتاب، نفهميدم حرف حساب كتاب چيه؛ حتي نفهميدم موضوع كلي كتاب چيه: تاريخ مشروطه؟ مشروطه مشروعه؟ شيخ فضل‌الله نوري؟ دعواي ظاهريون و باطنيون؟ انجمنهاي مخفي؟ فراموشخانه‌ها؟ مقتل سيدالشهدا؟ سرگرداني و تحير؟ جدال شك و يقين؟ تاريخ سياسي اجتماعي اون زمان؟ آواز حداء؟ كل راكب مركوب؟ ... همشون؟ هيچ كدومشون؟ بعضياشون ؟ ...؟
من كه نفهميدم ... نفهميدمش ... هيچ نفهميدمش ... شايد، سر يك فرصت ديگه، يه بار ديگه، بشينم و مجدد بخونمش تا شايد بفهممش ...

مشكل بزرگ ديگه كتاب هم اسم كتابه كه ظاهرا بي‌ربط‌ترين اسم به موضوع كتاب انتخاب شده.


اما از اين حرفا گذشته، داستان بسيار خوش‌ساخت بيان شده؛ علي‌الخصوص، سه، چهار فصل آخر كتاب و ظاهرا اوج كتاب هم صحنه‌ي تعزيه‌ي مدرسه‌ي خان و صحبت‌هاي قدسي با جوهرچيه كه به شدت منو مبهوت هنر نويسندگي "شاكري" كرد.

و البته، قسمت‌هاي مربوط به تحير و سرگرداني بهاءالدين كمال هم، براي نويسنده‌ي وبلاگ "متحير" خالي از لطف نبود.


در حال حاضر مطلبی وجود ندارد ...
مطلبی وجود ندارد ...
آرشیو موضوعی
ریز موضوعات
آرشیو ماهانه
در دست مطالعه
آمار وبلاگ
دفعات بازدید : 434112
تعداد نوشته‌ها: 134
تعداد دیدگاه‌ها : 130
ضمن تشکر از بازدید شما از متحیر؛ چنانچه اولین بازدیدتان از این وبلاگ می‌باشد، پیشنهاد می‌گردد ابتدا دربارۀ وبلاگ و دربارۀ من را مطالعه فرمایید.
با تشکر مجدد
آسدجواد
×

ابزار هدایت به بالای صفحه

X