به لطف شبكه آيفيلم و تكرار مجدد مختارنامه و نيز تعطيليهاي اين چند روزه، تونستم يه بار ديگه قسمت شهادت كيسان ابوعمره (كيان) رو ببينم.
گذشته از تأثر و تأسف اين صحنه - و صحنههاي مشابه - كه يكسره اين افكار رو به ذهن مياره كه "اگه اينجوري ميشد، اينجوري ميشد" و "اگه اونجوري ميشد، اونجوري ميشد" و "اگه فلاني اين كارو ميكرد، اينطور ميشد" و "اگه فلاني اون كارو ميكرد، اونطور نميشد" و ... و بعد، نوشن تاريخ -با همين اگرها - از نو و رسوندن اون به يه سرانجام خوب ... و بعد نشستن و حسرت خوردن كه چرا اون جوري نشد كه اين جوري بشه و ...! -گذشته از اينجور مباحث و مسايل كه به نوعي ميشه گفت جزء جداييناپذير تماشاي اينگونه فيلمهاست -تو اون صحنه، كيان يه جمله گفت كه باز داغ دل منو تازه كرد:
وقتي "بنكامل" از كيان پرسيد، چرا با اين كه ميدونستي دستور خطاست، مخالفت نكردي و به اون عمل كردي؛ كيا در پاسخ اشاره كرد به نبرد صفين و لحظات آخر پيش از حكميت و بازگشت مالك - بزرگمردِ ناشناخته ماندۀ تاريخ - از يك قدمي خيمۀ معاويه. ...
... و اين يعني گريزي زدن به روضۀ اميرالمؤمنين علي عليهالصلوهوالسلام كه البته صحنه صحنۀ تاريخِ ۱۴۰۰ سالۀ اسلام، جمله جملۀ نهجالبلاغه و گوشه گوشۀ زندگي سياسي و اجتماعي امروزِ ما، گريزيه به روضۀ مولا علي كه - به عقيدۀ من - هرخط اين روضه، بسيار كُشندهتر و درهمكوبتره از حوادث كربلا و مصايب حضرت سيدالشهدا عليهالسلاموالصلوه (هرچند حسين جنس غمش فرق ميكند).
و از اين هم گذشته، اين هر دو عمل (اين عمل كيان و اون عمل مالك) چقدر لبريزه از درس ولايتپذيري براي ما بهظاهر مدعيان ولايت مداري ... و الحق كه چه درس سخت و كشندهايه اين درس ...
بعدنوشت: هروقت نام مالكاشتر نخعي به ميان مياد، بياختيار ياد اين جملۀ عظيم اميرالمؤمنين ميافتم كه "مالك اشتر براي من همانگونه بود كه من براي رسول خدا بودم" ...