1391/6/20

دوشنبه ۲۰ شهريور، نزديك مشهد:


اين هم تموم شد، يه سفر حدودا ۱۰ روزه باور نكردني، به دياري كه هيچ‌جوره نفهميدم چه كاري كردم كه لياقت همچين سعادتي رو پيدا كردم، نمي‌دونم، شايد دعاي از ته دل كسي بوده، يا آمين از ته دل خودم بوده، يا ... نمي‌دونم ...


نجف، كربلا، مدائن، كاظمين، سامرا و بغدادي كه البته يه نظامي با كلاش، دم در هتلش نشسته بود و نمي‌گذاشت كسي پاشو از هتل بذاره بيرون.


قبل‌ترها خونده بودم بعضي عرفا، سيدها رو با توجه به نور سيادت، تشخيص مي‌دن و مي‌فهمن كه به كدوم امام مي‌رسن، كه هر امام نور مخصوصي داره، اما نچشيده بودم؛ و شنيده بودم كه در هر امام يك صفت بيش از بقيه به چشم مياد (القابي مثل كريم اهل بيت، امام رئوف، جوادالائمه و ...) ولي نفهميده بودم؛ اما تو اين سفر، حداقل دونستم هر امام عطر و بوي خاص خودش رو داره كه تو حرم هيچ امام ديگه‌اي پيدا نمي‌شه.


مسلما حسي كه تو نجف هست رو با هيچ جاي ديگه نمي‌شه عوض كرد و آرامش كاظمين رو هم و ... ولي اون چيزي كه برام مسلمه اينه كه "هيچ كجا براي من امام رضا نمي‌شود"؛ دلم شديد تنگ امام رئوفه؛

السلام عليك يا ضامن آهو، يا امام الرئوف، يا مولانا يا اباالحسن يا علي بن موسي الرضا

1391/6/18

شنبه  ۱۸ شهريور - عصر:

مسلمه كه تو دو ساعت نمي‌شه هيچ‌چي از سامرا فهميد ... يا حداقل من نمي‌تونم ...

1391/6/18

شنبه  ۱۸ شهريور - صبح:


برخلاف نجف و كربلا، تو كاظمين، هتل چسبيده بود به حرم؛ و چه حالي مي‌داد وقتي مي‌نشستي تو رستوران، غذا مي‌خوردي در حالي كه روبه‌روت، از پنجره، گنبد امام كاظم ديده مي‌شد ... و چه صفايي داشت حرم كاظمين و چه آرامشي داشت حرم كاظمين، و چقدر امام رضايي بود حرم كاظمين (حتي شايد بهتر باشه بگم حرم امام رضا چقدر بوي كاظمين مي‌ده)

حرم كاظمين


همين الان كه كمتر از يه ساعته كه راه افتاديم سمت سامرا، دلم تنگ شده برا دو امام كاظمين ...

******
داخل ضريح، يه صندوق هست كه روي صندوق رو با پارچه پوشوندن؛ و چقدر چشم من (و ما) رو گرفت سنگ‌ها و نگين‌هاي روي اون پارچه ...

1391/6/17

جمعه ۱۷ شهريور:


كربلا ... نفهميدمش ... نتونستم كه بفهممش ... فكر مي‌كردم اشكال از منه؛ فكر مي‌كردم فقط من اين‌جوريم؛ اما ديدم خيليا اينو مي‌گن ... حالا يكي مي‌گفت جوِّش سنگين بود؛ يكي مي‌گفت بهت‌زده بودم؛ يكي مي‌گفت تمركز نداشتم؛ يكي مي‌گفت شاد بودم ... ولي تهِ همش يه چيز بود: "اوني نبود كه انتظار داشتم"؛ يا؛ "نتونستم ارتباط برقرار كنم "... اصلا مثل اينكه خود كربلا اينجوريه ... شايد بايد يه هفته مي‌مونديم كربلا تا بفهميم چه خبره (به قول دوستي، تا يخامون آب شه) بعد تازه بريم زيارت ...

البته فقط شايد ...

1391/6/14

سه‌شنبه ۱۴ شهريور:


آخرين بين الطلوعين روبروي ايوان طلاي حرم اميرالمؤمنين
... و الوداع ...


و حركت به سمت كربلا ...

1391/6/13

دوشنبه ۱۳ شهريور:

 

ظاهرا  سردي و سكوتي كه تو مسجد كوفه حس مي‌شد، فقط مختص اين مسجد نيست، و اين فضا رو تو كل شهر كوفه مي‌شه حس كرد، تو خيابوناش، تو حرماش، تو مساجدش، و حتي تو خونه منسوب به اميرالمؤمنين.

مسجد سهله


رفتيم مسجد سهله. جايي كه بارها امام زمان اونجا ديده شده، جايي كه نمازگاه تمام پيامبران بوده، جايي كه قراره بشه خونه امام زمان ... اما باز همون سردي و سكوت، و دريغ از يك ذره عطر جمكران. ...

در حال حاضر مطلبی وجود ندارد ...
مطلبی وجود ندارد ...
آرشیو موضوعی
ریز موضوعات
آرشیو ماهانه
در دست مطالعه
آمار وبلاگ
دفعات بازدید : 418794
تعداد نوشته‌ها: 134
تعداد دیدگاه‌ها : 130
ضمن تشکر از بازدید شما از متحیر؛ چنانچه اولین بازدیدتان از این وبلاگ می‌باشد، پیشنهاد می‌گردد ابتدا دربارۀ وبلاگ و دربارۀ من را مطالعه فرمایید.
با تشکر مجدد
آسدجواد
×

ابزار هدایت به بالای صفحه

X