1391/12/19


ديروز،بعد از گذشت ده پونزده سال، مجددا فيلم "سفر جادويي" رو از تلويزيون ديدم. فيلمي كه "اكبر عبدي" به جرم آزار فرزندش، به دوره نوجوونيش برميگرده و الخ ...


فيلم سفر جادويي


تو دوران كودكي و نوجوونيم، دو سه باري اين فيلم رو ديده بودم و هر سري از ديدنش لذت بردم.

اما اين سري، ناخودآگاه، حين تماشاي فيلم، ذهنم مي‌رفت سراغ سوالاتي مثل اين‌كه وقتي اكبر عبدي برمي‌گرده به سنين نوجوونيش، خود اكبر عبدي نوجوون واقعي اون زمون، كجا ميره، و سوالايي از اين جنس!

بعد ناخودآگاه ياد كتاب "شازده كوچولو" افتادم و بحثي كه راجع به آدم بزرگا و بچه‌ها مطرح كرده بود و اينكه آدم بزرگا خيلي از مسايل بديهي رو نمي‌فهمن!

مثل اينكه جدي جدي "آدم بزرگ" شدم ...


1391/12/8

 

ام‏ربيع ملتمسانه به عبدالله نگريست. گفت: "اما ربيع در برزخي كه تو برايش ساختي، گرفتار شده و تنها تو مي‏تواني او را مطمئن سازي و از اين برزخ رهايش كني"
عبدالله برآشفته برخاست:"چطور مي‏توانم كسي را مطمئن كنم، درحالي كه ترديدهاي خودم، مرا در برزخي به پهناي زمن گرفتار كرده؟"

 

ناميرا - صادق كرميار - صفحه 228

 

اين بخش از كتاب بازخواني شد با يادي سرشار از احوالات بهاءالدين كمال تو "انجمن مخفي"


و البته شرح حالي از من، وقتي ديگران براي مشورت ميان پيشم ...

1391/12/7


اصلا تنها چيزي كه تو مسافرت مي‏تونه وقت خالي آدم رو پر كنه كتابه. خصوصا تو مسافرتاي ۸، ۹، ۱۰، ۱۵، ۲۰، ۳۰ ساعته با قطار.

كتاب "جشن پتو" (از مجموعه كتاب‏هاي ايستگاه مطالعه) كه خوندنش رو از تو ايستگاه راه‏آهن شروع كرده بودم، اگرچه تو نيم ساعت اول حركت قطار تموم شد، اما چنان شيرين بود كه تا تموم شدنش نذاره بخوابم.


جشن پتو


اگرچه سبك كتاب، همون سبك "رفاقت به سبك تانك" بود، و البته چند مطلب تو هر دو كتاب تكرار شده بود، اما -از نظر طنز قضيه- به نظر من، "جشن پتو" بهتر و جذاب‏تر بود از "رفاقت به سبك تانك".


در حال حاضر مطلبی وجود ندارد ...
مطلبی وجود ندارد ...
آرشیو موضوعی
ریز موضوعات
آرشیو ماهانه
در دست مطالعه
آمار وبلاگ
دفعات بازدید : 434102
تعداد نوشته‌ها: 134
تعداد دیدگاه‌ها : 130
ضمن تشکر از بازدید شما از متحیر؛ چنانچه اولین بازدیدتان از این وبلاگ می‌باشد، پیشنهاد می‌گردد ابتدا دربارۀ وبلاگ و دربارۀ من را مطالعه فرمایید.
با تشکر مجدد
آسدجواد
×

ابزار هدایت به بالای صفحه

X